جدول جو
جدول جو

معنی پی هو - جستجوی لغت در جدول جو

پی هو
(پِ هَُ)
شط ابیض، نام شطی در چین که از ’پی پینگ’ و ’تین تسن’ گذرد و بخلیج ’چه لی’ ریزد و 450هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جویندۀ رد و اثر چیزی
پی جوی کسی یا چیزی شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاهو
تصویر پیاهو
نوعی گچ بری و مقرنس کاری، آهوپا
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
هر چیز که آنرا آهوپی گویند، و بمعنی آهوپای هم آمده است که خانه شش پهلو وگچ بری و مقرنس کاری باشد. (برهان). آهوپای. پی آهو
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ یِ هََ)
پی درپی. یکی به دنبال دیگری. پشت سر هم. بدنبال یکدیگر:
بگفت این وزآن هفت پی هم بخورد
از آن می پرستان برآورد گرد.
فردوسی.
عید قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پی هم فتحها شود.
خاقانی.
هت، پی هم نقل کردن حدیث را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
نامی رود نیل را آنچنانکه در کتیبۀ داریوش بزرگ که نزدیک کانال سوئز یافته اند آمده است. (ایران باستان ج 1 ص 571)
لغت نامه دهخدا
(اَ حا)
جویندۀ اثر پا. مجازاً، فاحص. کاونده. جستجوکننده.
- پی جوی کسی (چیزی) شدن، در جستجوی آن بودن
لغت نامه دهخدا
جانوری کوچک که خون از اندام و بدن بمکد، جانوری خرد که خون از اندام مکد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیاهو
تصویر پیاهو
آهویی، خانه شش پهلو و گچ بری و مقرنس کاری آهو پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی هم
تصویر پی هم
پشت سر هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جو
تصویر پی جو
جستجو کننده، کاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی هم
تصویر پی هم
((پِ یِ هَ))
پی درپی، پشت سر هم
فرهنگ فارسی معین
جستجوگر، جویا، سراغ گیر، ردجو، ردیاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هموار کردن شالیزار با پا، به جلو هل دادن، آب دستمال کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قله و مرتعی در مسیر راه کدیر به نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله ی ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی